اینبار، مهمان ندیدهی (پسرِ نوهیِ نوه) «پدر چای ایران»، یعنی محمدمیرزا ملقب به کاشفالسلطنه چایکار هستیم. محمدمیرزا در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی، حدود ۴هزار اصله نهال ریشهدار چای و برخی گیاهان ادویهای را وارد ایران کرد.
«شاهرخ فرخابراهیمی» که در چشمهایش همان نگاه کاشفالسلطنه جریان دارد، با عشق از چای صحبت میکند، میفهمم که مانند جدش چایی را دوست دارد، البته کاشفالسلطنه فقط چایی را دوست نداشت، او از آن دست آدمهایی بوده که برای خدمت به کشورش تلاش کرده است.
از ابراهیمی دربارهی علاقهی محمدمیرزا به چای میپرسم: «چهطور شد جدتان به هند سفر کرد و علاقهاش به چای و یادگیری آن از کجا شروع شد؟» جواب میدهد که «در سال ۱۲۷۴ حاج محمدمیرزا که ۳۰ساله شده و بهتازگی نیز ازدواج کرده بود، به دستور میرزا محسنخان مشیرالدوله، به سمت ژنرال کنسولی ایران در هند منصوب میشود. آنجا که میرود به کشت چای در آن کشور علاقهمند میشود و با اینکه صنعت چای انحصاری است و آموختن آن به مردم دیگر کشورهای شرقی مجاز نبوده؛ محمدمیرزا بهعنوان تاجر فرانسوی در مؤسسهی انگلیسیها، شیوههای کشت چای را یاد میگیرد.»
ابراهیمی در ادامه میگوید: «بالأخره سال ۱۲۸۵ محمدمیرزا به همراه ۴هزار اصله نهال چای، کنف، هل، دارچین، زردچوبه، فلفل، گنه گنه، میخک، زنجبیل و... وارد ایران میشود. او آب و هوای گیلان را برای کشت چای مناسب ارزیابی میکند و بهخاطر همین به آن منطقه میرود و در آنجا مشغول کشت چای میشود. در ابتدا با این شیوهی کاری او همکاری زیادی صورت نمیگیرد، اما او راه خودش را میرود تا در نهایت میتواند کشت و برداشت چای را به شکل کامل در کشور انجام دهد.»
میپرسم: «به جز چای، ادویههای دیگری را نیز وارد ایران کردند، دلیل اینکار چه بود؟» او میگوید: «مرحوم کاشفالسلطنه برای اینکه وابستگی ایران را و میزان ارز لازم برای کالاهای وارداتی را کم کند، تلاش کرد تولید برخی محصولات را که در کشور موقعیت آب و هوایی کشت آنها وجود داشت، بهحد خودکفایی برساند. همانطور که نهال ادویههای مختلفی را که در آن زمان جزء اقلام وارداتی بودند به ایران آورد تا در همینجا کشت شوند.»
جالب است بدانید که محمدمیرزا، معروف به چایکار، اولین شهردار در تاریخ شهر تهران نیز بهحساب میآید، او در سال ۱۲۸۶ به این سمت برگزیده میشود و با اینکه تنها یک سال بر مصدر کار مینشیند، اما کارهایی انجام میدهد که ما نیز از آنها بیبهره نیستیم، مانند نامگذاری خیابانها و کوچههای تهران، شمارهگذاری منازل، روشنایی خیابانها با چراغ برق، برنامهی رفتگری و نظافت معابر و... وقتی در گوشه و کنار از پدر چای ایران میخواندم، در تمامی نوشتهها از مرگ او بهعنوان موضوعی که واقعیت آن هنوز در ابهام است، صحبت میشود... میپرسم: «چهطور و کجا این اتفاق افتاد و چرا هنوز هم سؤالهای زیادی دربارهی آن مطرح است؟»
ابراهیمی در اینباره نیز توضیحات جالبی دارد. او میگوید: «در سال ۱۳۰۷ کاشف به همراه یک رانندهی عرب، یک عضو امنیه و موسیو پرتیوا که مأموری انگلیسی بوده، از جنوب ایران به سمت تهران حرکت میکند. ماشین دیگری نیز که حامل کارشناسان چینی برای مزرعهی چای بوده، پشت سر آنها به حرکت میافتد. در مسیر ماشینی که شامل کاشفالسلطنه و همراهانش بود به دره سقوط میکند و دو نفر که کاشفالسلطنه و مأمور امنیه هستند، کشته میشوند، در مقابل راننده و مأمور انگلیسی با جراحتهایی مختصر جان سالم به در میبرند. از آنجایی که کاشفالسلطنه وصیت کرده بود در زمینی که در لاهیجان خریداری کرده او را دفن کنند، جسد او را به لاهیجان میبرند و روز خاکسپاری حتی به خانوادهی او اجازهی نزدیکشدن به محل دفن را نمیدهند، ولی روحانی و قبرکن در محل حاضر میشوند، روحانی که کفن را از روی صورت جسد کنار زده، جای یک گلوله را بر روی پیشانی او میبیند و به خانوادهاش نیز میگوید. از همین رو، برخی معتقدند کاشفالسلطنه بهدلیل شخصیتی که داشته، کشته شده است.»
امروزه محل دفن کاشفالسلطنه به موزهی چای تبدیل شده که شامل عکسهایی از محمدمیرزا و ادوات و دستگاههای درستکردن چای است.
فرخ ابراهیمی از ارزش چای نیز صحبت میکند و میگوید: «امروزه چای جزئی از فرهنگ کشور ما شده، از آن در مهمانیها و زندگی روزمره استفاده میکنیم و حاضر نیستیم آن را با چیز دیگری عوض کنیم. روزگاری قیمت یک کیلو چای با یک کیلو برنج ایرانی برابری میکرده است، اما با گذشت زمان و سیاستهایی که در صنعت چای اتفاق افتاد، از ارزش آن به مرور کاسته شد تا اینکه امروزه بهعنوان نوشیدنی ارزانی شناخته میشود.»
او ادامه میدهد: «چای مرغوب را بر اساس عطر و طعمی که دارد دستهبندی میکنند. با اینکه رنگ هم مهم است، اما برای قضاوت مورد استفاده قرار نمیگیرد، همچنین بهترین و مرغوبترین چای دنیا در درهی دارجلینگ هند تولید میشود که هرچند رنگ زیادی ندارد، اما عطر و طعم و دبشیت (گسبودن مزه) خیلی خوبی دارد.»
ابراهیمی به اعتقاد ایرانیها نیز اشاره میکند و میگوید: «ما معتقدیم چای خوب باید رنگ تیرهای داشته باشد، در صورتی که اینطور نیست. چای زمانی رنگ تیرهای دارد که خیلی آفتاب خورده، یعنی محصول فصل تابستان باشد. در مقابل چای فصل بهار جوان و شاداب است و چون آفتاب کمتری هم خورده است، رنگ روشنتری دارد. پس برای اینکه چای به ذائقهی ایرانی خوش بیاید، باید درصد صحیحی از چای تابستان و بهار با هم مخلوط شوند که کار چندان آسانی هم نیست.»
عکسها: محمود اعتمادی